واگویه های مامانی

عکس بارداری

سلام عزیزم دیشب من وزندایی مریم با دایی حسین رفتیم چند تا عکس گرفتیم خیلی قشنگ  شد البته من فکر کنم انتخاب عکس شما هم منو همراهی کنی آخه دکتر بهم گفته تا عید غدیر وقت دارم اگه شما متولد نشدید روز عید باید برم بیمارستان فکر کنم تو هم دوست داری روز عید دنیا بیایی. راستش یه چیزو میدونی یه کم استرس دارم خدایا..... فقط تو از نهان من خبر داری کمک کن این راه ناشناخته را طی کنم بدون توکل بتو هیچم مرا دریاب.................
16 مهر 1393

دیدار نزدیک است

سلام مامان قشنگم من خیلی خیلی مشغول تدارک ورود شما هستم بخاطر همین خیلی کم مطلب میذارم امیدوارم بعدا جبران کنم.... عزیز دلم تا تولدت کمتر از یک هفته شاید هم خیلی کمتر باقی مونده حس غریبی تمام وجودم رو فرا گرفته حس شادی واندوه....از یک سو ثانیه شماری میکنم برای دیدارت از یک سو تمام وجودم را اندوهی بس بی پایان فراگرفته است چقدر تلخ است که بدانی قسمتی از وجودت که همدم وهمراه شادی ها وغم هایت بوده است از تو جدا می شود شاید هیچ وقت دیگری مانند اکنون بهم نزدیک نباشیم پروردگارا..... مادر شدن زیباست  چگونه ترا سپاس گویم که لایق ترینی...مهربانترینی.....نزدیکترینی......همراهترینی............... ...
11 مهر 1393
1